نوروز برای من بوی نرم کننده لباس می دهد! هر بار با رسیدن روزهای پایانی سال، مادرم را می بینم که لباس های و رو تختی ها و ملحفه ها را شسته است و بوی شوینده و نرم کننده، تمام فضای خانه را پر کرده است.
کافه سینما اسمش را از همسایه ی با وقارش وام گرفته. موزه ی سینما در باغ فردوس جایی است برای مرور خاطرات سینمایی زندگی همه ی ما. ازپوسترهای گلنار دختر لر گرفته تا عروسک های کلاه قرمزی.
به نظر می آید کریمخان به دو بخش تقسیم می شود. بالاتر از نشر چشمه و پایین تر از نشر چشمه. کمتر کسانی هستند که حد اقل یک بار از کنار نشر چشمه نگذشته باشد و یا چرخی داخل کتابفروشی چشمه نزده باشند.
سی سخت شهری کوهستانی است که مناظر بسیار بدیعی از قلل مرتفع، آبشارها، چشمهها، کوهسارها و دریاچهها دارد. اعتقاد مردم بر این است که سی مرد سخت از سرما و کولاک برف در این سرزمین از دنیا رفته اند.
اکثر ما که ساکن شهر تهران هستیم، گمان می کنیم هرگز در تهران نمی توانیم وقت گذرانی یا بهتر بگویم، "خوش گذرانی" به سبکی متفاوت تر از بام تهران و رستوران ها و کافه ها و مکان های تکراری داشته باشیم.
اول ماه که می شود روی دکه ها خودنمایی می کند. تازه بعضی وقت ها دو سه روز زودتر سر و کله اش پیدا می شود، مثل دوست های خوش قول. "داستان" با بقیه خانواده "همشهری" فرق دارد. شبیه بچه های ناخلف است.
در تور عکاسی دور ترکیه ما قدم به کشوری با تاریخچه ای به قدمت حضور بشر بر این کره ی خاکی خواهیم گذاشت. کشوری که در جای جای خود بخشی از خاطرات یک تمدن باستانی را دفن کرده.